شوق پرواز/ اسطورهای از ایثار که عاشق شهادت بود
تاریخ انتشار: ۲ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۷۹۹۱۳۸
خبرگزاری مهر، گروه استانها – آناهیتا رحیمی؛ مهسا خلیلی همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد است که از همسری یاد میکند که همواره شوق پرواز بر سر داشته و عاشق شهادت بود؛ خلبان جوانی که اسطوره ایثار و فداکاری است و به جای اجکت کردن و نجات جان خود، از حادثهای ناگوارتر جلوگیری کرده و جان خود را فدای جان مردم کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او دلتنگ و بی قرار است؛ دلتنگ همسری که روز قبل از آخرین پرواز، با او گریسته است. لحظات آخری که هنوز هم به خاطر دارد اما بغض، مجال صحبت را از او گرفته است. همسری که تمام سختیهای شغل خلبانی را میدانست که پرواز برای همسرش راهی دشوار نیست اما برای او راه دور و درازی است که باید صبوری کند.
از روزهایی یاد میکند که ادامه راه شهدا، آرزوی علیرضا بود. روزهایی که دعا میکرد تا علیرضا بیشتر کنار او بماند تا برای چند لحظهای هم که شده او را بیشتر ببیند. لحظهای فراق برای هر دو به سختی میگذشت اما آنها عاشق همدیگر بودند و در انتظار دیداری دوباره آرام و قرار مییافتند.
صحبت از خلبان جوانی است که همواره از شهادت سخن میگفت و از خدا طلب میکرد تا آرزویش به حقیقت بپیوندد. امروز یادآور روزی است که نه تنها مردم شهید پرور تبریز بلکه مردم جای جای ایران نیز به فداکاری و از خود گذشتگی دو خلبان کشور عزیزمان ایران بالیدند. روزی که این دو خلبان، میان شهادت و زندگی، راهی را برگزیدند که ادامه راه شهدای خلبان هشت سال دفاع مقدس باشد؛ راهی که یک آرزو بود و تا سالهای متمادی مردم غیور آذربایجان از دو خلبانی یاد خواهند کرد که به جای اجکت کردن و نجات جان خود از حادثهای هولناکتر جلوگیری کرده و جان خود را فدای جان مردم کردند.
این روز بهانهای شد تا به سراغ همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد برویم که صبر و استقامت را از همسران شهدای خلبان در طول هشت سال دفاع مقدس به ارث برده است. مهسا خلیلی، همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد است که همانند دیگر همسران خلبان در طول هشت سال دفاع مقدس، به هنگام پرواز، بی قراری و دلشوره تمام وجودش را فرا میگرفت اما او به خوبی میدانست همسرش آرزوی شهادت در سر دارد و به جمع شهدای هشت سال دفاع مقدس خواهد پیوست.
گاهی خیال میکردم علیرضا یک فرشته است
وی صحبت خود را این گونه آغاز میکند: من متولد سال ۱۳۷۵ در شهر ارومیه متولد شدهام. شهید علیرضا حنیفه زاد دوستی ۱۲ سالهای با پسر دایی من که در پدافند نیروی هوایی مشغول بودند داشتند البته گاهی هم که در میان مأموریت و آلرت فرصتی برای استراحت پیدا میکردند سرگرم کشاورزی در باغ خود میشدند.
همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد ادامه میدهد: خوب به یاد دارم سال ۹۸ روزی که قرار بود قبل از رفتن به مسافرت سری به خانه مادربزرگم بزنیم با علیرضا رو در رو شدم که از خجالت سریع از جلوی چشمانم رفتند؛ تا اینکه اوایل شهریور ماه سال ۱۳۹۹ بود که پسردایی ام عکسی از علیرضا به زن دایی ام میدهد تا نظر مرا نسبت به علیرضا بداند که سرانجام بعد از بهانههای الکی که در ذهنم تراشیده بودم قرار شد تا برای خواستگاری تشریف بیاورند.
خلیلی میگوید: علیرضا همواره نماز اول وقت میخواند و نسبت به حق الناس خیلی حساس بود؛ به پدر و مادر خود و همچنین پدر و مادر من احترام میگذاشت و در طول زندگی کسی، حرکت و یا رفتار ناپسند از او ندیده بود تا جایی که گاهی خیال میکردم علیرضا یک فرشته است و حتی پیش آمده بود که چند بار از او پرسیده بودم که تو فرشتهای؟ و علیرضا همواره در پاسخ به این سؤالم میخندید.
علیرضا عاشق شهادت بود
وی ادامه میدهد: شهید علیرضا حنیفه زاد همواره این جمله را با خود تکرار میکرد که اگر روزی قرار بر این باشد که من بمیرم دوست دارم تا شهید شوم و با مرگ معمولی از این دنیا نروم. حتی روزی این جمله را به مادرم گفته بودند و نظرشان در مورد شهادت پرسیده بود.
همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد میگوید: شهید علیرضا حنیفه زاد متولد سال ۱۳۷۲ بودند که دوره چتر پاراسل و نجات خدمه از دریا (بیشه کلاً شمال) گذرانده بودند. در سال ۱۳۹۰ به نیروی هوایی وارد شده و خلبان هواپیماهای (A-B-E-F)F-۳۳/PC-۷/F-۵ بودند که در تیرماه ۱۳۹۴ از دانشگاه هوایی شهید ستاره فارغ التحصیل شدند. در مرداد ماه ۱۳۹۴ به پایگاه هشتم شکاری اصفهان، در خرداد ماه ۱۳۹۶ به پایگاه چهارم شکاری دزفول و در اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ به پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل شدند.
حجاب، صداقت، نماز و روزه خواسته اصلی علیرضا بود
وی ادامه میدهد: زمانی که تصمیم گرفتم با علیرضا ازدواج کنم کاملاً میدانستم که شغل پررسیکی دارند اما خصوصیات عالی و آسمانی علیرضا مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده بود و خواسته اصلی ایشان حجاب، صداقت، نماز و روزه بود.
خلیلی میگوید: علیرضا هر بار که قرار بود پرواز کند واقعاً میمردم و زنده میشدم به قدری که همواره موقع پرواز، آیه الکرسی و قرآن میخواندم که اتفاقی برای همسرم نیفتد اما او شهادت را طلبیده بود.
همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد ادامه میگوید: علیرضا اکثر روزها رو آلرت بود چون هر لحظه ممکن بود به پایگاه برگردد؛ خوب به یاد دارم زمانی که برای دیدنم به ارومیه میآمدند خدا خدا میکردم تا به علیرضا زنگ نزنند تا مجبور شود که به پایگاه برود. روزهایی که از همدیگر دور بودیم به سختی سپری میشد اما میتوانم بگویم که بهترین دوران زندگی من روزهایی بود که با علیرضا سپری میشد و روزی که او را برای همیشه از دست دادم گویا دنیا روی سرم آوار شد.
روز قبل از شهادت علیرضا حس و حال عجیبی داشت
وی ادامه میدهد: یک روز قبل از شهادت علیرضا، به یاد دارم که به تازگی از آلرت برگشته بود؛ وقتی علیرضا از خواب بیدار شد و به سراغش رفتم متوجه شدم چشمانش پر از اشک شده و گریه میکند؛ خیلی ترسیده بودم مدام از او میپرسیدم که علیرضا چه اتفاقی افتاده که در نهایت جواب داد دلم خیلی گرفته و حس غریبی دارم. حس و حال علیرضا برایم قدری عجیب بود که در همین حال گفت من از خدا خواستهام که قبل از تو بمیرم؛ میگفت حس میکنم روحم اینجا نیست و دلتنگی علیرضا باعث شد تا آن روز همراه با علی گریه کنم.
خلیلی میگوید: بعد از خوردن نهار، راهی خانه مادربزرگ شدیم و آنجا خاطرات کودکی خود را حسابی برایم تعریف کرد؛ حال و روز علی خیلی عجیب بود هیچوقت او را در این حال ندیده بودم. بعد از اینکه از خانه مادربزرگ بیرون آمدیم همراه با علی به سمت پایگاه شهید فکوری رفتیم؛ آن روز چند دقیقهای قبل از اینکه علی برای همیشه از کنارم برود از من خواست تا بیشتر مواظب خودم باشم و برای پرواز فردا دعا کنم.
وی ادامه میدهد: ساعت ۱۱:۳۰ شب قبل از آخرین پرواز، علیرضا زنگ زد و قرار بر این شد تا فردا بعد از پرواز به دنبالم بیاید. این آخرین تماسی بود که با علیرضا داشتم. ساعتها گذشت تا اینکه با صدای گریه مادرعلی از خواب پریدم هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است. خودم را به بیرون اتاق رساندم کسی توان صحبت نداشت تا اینکه از پدرعلیرضا پرسیدم که چه اتفاقی افتاده در نهایت با صدای گرفتهای گفت هواپیمای f-۵ صبح امروز سقوط کرده و معلوم نیست خلبانان هواپیما چه کسانی هستند.
به هنگام دلتنگی نماز و قرآن میخوانم
همسر سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد بیان میکند: این جمله را که شنیدم سریع گوشی را برداشتم و نزدیک به ۱۰۰ بار به علیرضا زنگ زدم اما جواب نداد؛ حال و روز بدی داشتم تا اینکه خودمان را به پایگاه رساندیم و به سمت کیوسک دویدم و چند نفر ما را به سمت مهمانسرای پایگاه راهنمایی کردند نمیتوانستم در یک جا بایستم به این طرف و آن طرف میرفتم و اشک میریختم. زمانی که حال و روز مادر و پدر علی را میدیدم یا خودم میگفتم حتماً اتفاقی برای علی افتاده که اینطور بی تابی میکنند. کم کم مردم نیز به سمت پایگاه میآمدند در نهایت بعد از بی تابی و گریه زیاد، کسی مقابلم ایستاد و گفت علیرضا شهید شده؛ این جمله را که شنیدم فقط میدویدم؛ گاهی با خدا حرف میزدم و گاهی به مادر علی میگفتم حالا ما بدون علی چه کار کنیم.
خلیلی میگوید: زمانی که دلم برای علیرضا تنگ میشود قرآن و نماز میخوانم و یا خیرات میدهم، سر خاک علیرضا میروم و درد و دل میکنم؛ عکسی نیز از علیرضا در اتاقم دارم و بیشتر اوقات با او حرف میزنم و گریه میکنم.
منبع: مهر
کلیدواژه: خلبان شهید خلبانان شهید خانواده شهدا انتخابات مجلس 1402 بوشهر کرمانشاه ایلام تبریز بارش برف انتخابات مجلس شورای اسلامی بارش باران خطبه های نماز جمعه مشهد مشارکت مردم در انتخابات مجلس خبرگان رهبری کردستان همدان هشت سال دفاع مقدس ادامه می دهد جان خود
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۹۹۱۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
علیاکبر قربان شیرودی را میشناسید؟
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، باز سرسختانه میجنگید.
به گزارش ایسنا، علیاکبر قربان شیرودی دی ماه ۱۳۳۴ در روستای بالاشیرود از توابع شهرستان تنکابن متولد شد. پس از گذراندن سال سوم متوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد. شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلیکوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغالتحصیل شد.
وی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با خلبان احمد کشوری آشنا شد. شیرودی از ارتشیانی بود که با اوجگیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، او نیزخارج شد. پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی برآمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی (ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.
شیرودی که در جریانات پیروزی انقلاب با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرده بود، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست.
وی که با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریتهای خود با سرپیچی از فرمان بنیصدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول ۱۲ ساعت پرواز بینهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد.
شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاریهای مهم جهان منعکس شد. بنیصدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقا درجه داد، اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواستهاش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنیهای بنیصدر و بیتفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد.
در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقا یافت، اما طی نامهای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت:
«اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمودهام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشتهام و به دستور رهبرعزیزم به جنگ رفتهام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بودهام، برگردانید. »
با اوج گیری جنگ در کردستان، شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند. شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در ۱۳ دیماه ۱۳۵۹ وقتی خیانتهای آشکار بنیصدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام علی اکبر شیرودی را به خاطر بازپس گیری ارتفاعات بازیدراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله، روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع از جمله آیتالله خامنهای و حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد.
شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از ۴۰ بار سانحه و بیش از ۳۰۰ مورد اصابت گلوله به هلیکوپترش، باز سرسختانه میجنگید. شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از ۳۶۰ خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (۸ اردیبهشت ۱۳۶۰) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با ۲۵۰ تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سرپلذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور میگوید: «بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست میگرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید. »
پیکر پاک شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن آرام گرفت.
پس از شهادت شیرودی، شخصیتهای مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی کردهاند؛ از جمله حضرت آیتالله خامنهای او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف میکنند.
صاحب نظران جنگهای هوایی، او را «نامدارترین خلبان جهان» نامیدهاند؛ چنانکه شهید تیمسار فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش، وی را ناجی غرب و فاتح گردنهها و ارتفاعات آریا، بازیدراز، میمک، دشتذهاب و پادگان ابوذر توصیف کرده و میگوید: " او غیرممکنها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام دادم، امام در مورد وی فرمودند: " او آمرزیده است".
انتهای پیام